
فیلمنامه غبار آخر جاده
Synopsis (خلاصه داستان)
فیلمنامه غبار آخر جاده
آقا فهیم پیشنماز محله فخر آباد است، او یک سال پیش همسرش را از دست داده و تنها زندگی میکند. دخترش زینب با کمک همسرش فرهاد و اهالی محل میخواهند برای او همسری مناسب انتخاب کنند.
زینب و فرهاد مسئول یک آسایشگاه معلولان هستند که علاوه بر پرستاری، انواع صنایع دستی را هم به آنها آموزش میدهند.
آنها با همکاری چند خیر در حال خرید زمینی هستند که بتوانند آسایشگاه را به آنجا منتقل کنند تا بتوانند یک درمانگاه هم بسازند، اما یک شرکت برجسازی هم در حال خرید همان زمین است.
چون تلاشهای فرهاد و زینب برای قانع کردن بهرام سرابی صاحب شرکت برجسازی به جایی نمیرسد، آقا فهیم از وضعیت معلولان آسایشگاه فیلمی تهیه میکند و به شرکت برج سازی میرود در آنجا او متوجه میشود که بهرام را میشناسد.
ماجرا از این قرار است که سالها پیش پدر آقا فهیم و پدر بهرام سرابی در بازار شراکتی کار میکردند اما هر دوی آنها با همسرانشان در یک حادثه رانندگی کشته میشوند، چون بهرام بزرگتر از آقا فهیم بود با کمک یک وکیل به نام شکوهی تمام اموال را به نام خودش ثبت میکند و آقا فهیم را به یتیم خانه میفرستد.
اکنون آقا فهیم بین رسیدن به حق خودش یا گرفتن زمین برای معلولان دچار تردید میشود، او هیچ مدرکی علیه بهرام ندارد، تنها شاهد او همان شکوهی است که احتمال میدهد او هم مرده باشد.
ستاره زنی میانسال و مربی پرورشی است که همراه با پسر معلول سیسالهاش کامیاب زندگی میکند.
کامیاب قبلاً در آسایشگاه معلولان بوده و خانواده آقا فهیم محبت زیادی به آنها میکردند. کامیاب با پیشنهاد آقا فهیم با ویلچرش در شهر روزنامه پخش میکند. یکی از جاهایی که کامیاب روزنامه میبرد شرکت بهرام است.
آقا فهیم به ستاره پیشنهاد ازدواج میدهد، کامیاب در شب مراسم سالگرد فوت همسر آقا فهیم از ماجرا مطلع میشود و مراسم را به هم میریزد.
بهرام با دیدن فیلم آسایشگاه معلولان، آقا فهیم را به یاد می آورد و برای اینکه با او روبرو نشود زمین را به آسایشگاه واگذار میکند و خودش هم مبلغی کمک میکند.
بهرام مبلغ پولی به کامیاب میدهد تا از آقا فهیم برای او خبر بیاورد، ستاره میخواهد بداند کامیاب این همه پول را از کجا به دست آورده است بنابراین او را تعقیب میکند تا به شرکت بهرام میرسد.
ستاره متوجه میشود که بهرام همسر قبلی او و پدر کامیاب است، بنابراین واقعیت را به کامیاب میگوید، آنها تصمیم میگیرند حقشان را از بهرام بگیرند چون بهرام زمانیکه میفهمد فرزندش معلول است ستاره را طلاق میدهد.
آقا فهیم که از گرفتن زمین معلولان مطمئن میشود از بهرام شکایت میکند، اما در دادگاه بهرام مدارکی را با امضای شکوهی ارائه میکند که آقا فهیم هیچ حقی نسبت به اموال او ندارد.
وقتی که همه چیز بر علیه آقا فهیم در حال تمام شدن است ستاره و کامیاب به دادگاه می آیند، ستاره میگوید که شکوهی پدر اوست و از همه چیز اطلاع دارد.
بنابراین بهرام محکوم میشود و تمام ارث آقا فهیم صرف آسایشگاه سالمندان میشود.
